ندیده دوست دارم....
ببین تربچه هنوز نیومده چه به روزه مامانی آوردی؟؟؟!!!
خدا رو شکر ویار سختی ندارم ولی هیچ میلی به غذا ندارم... تا چند وقت پیش که خاله مونا مجوز استفاده از امپرازول رو از خانم دکتر قاضی زاده واسم نگرفته بود که مشکلم بیشتر بود....
خدا خیرش بده ... خیلی هوام رو داره... هر روز از حال هم با خبریم... جمعه هم اومدن خونمون . واسه شما جوجوی کوشولو، یه شیشه شیره گنده آوردن که توش پر از جغجغه هستش... اولین کادوت رو خاله مونا واسه شما عزیز دردونه آورد... البته بجز مامان پروین... که یک سال پیش یه تاپ و شلوارکه خوشگل واسه شما خریده و روزشماری میکرده تا شما پا به دنیای خاکستریه آدما بذاری....
مطمنئم با حضور شما، زندگی ما هر روز یه رنگ تازه به خودش میگیره عزیزم...
پس فردا هم وقت دکتر برام گرفت خاله مونا، تا بیام و شما فرشته کوشولو رو ببینم و ضربان اون قلب مهربونت رو بشنوم.... طبق محاسبات پزشکی، الان شما 47 روزتونه یعنی بنده توی هفته ی هفتم هستم.... و شما اندازه یه تمشکی... 1 سانت شایدم 1.2 سانت....
ندیده دوست دارم....