سوگندسوگند، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره

تربچه کوشولو

دیگه چیزی نمونده....

1391/12/3 20:15
نویسنده : سحر
203 بازدید
اشتراک گذاری

بیشتر از دو هفته است که وبلاگت رو به روز نکردم... راستش خیلی اتفاق ها افتاد تو این دو هفته که الان همش رو برات تعریف میکنم....

راستش خیلی کمر درد دارم و این درد رو با جون میخرم با این امید که شما داری رشد میکنی و سالمی....  

 جونم برات بگه عزیز لحظه هام....

همش درگیر کار و کم کم تهیه وسایل مورد نیاز شما هستیم...

اونروز از شهره کتاب برات 3 تا کتاب قصه خریدیم و یک شجره نامه... که مطمئنم وقتی ببینی خوشت میاد.... من که عاشقشونم....

بیقراره اون لحظه هام که با اون دستایه کوچولوت یک به یکشون رو ورق بزنی و خودت برام از حفظ تعریف کنی و داستان سرایی کنی....

اتفاقه بعدی تو این دو هفته قبول شدن بابا امیر تو دانشگاه همون رشته خودش یعنی برق بود.. که من مطمئنم از وجود پر برکت شماست....

و اتفاقه بعدی و مهمتر اینکه بابا امیر... بعد از 2 ماه تلاش و اعصاب خوردی خودش و من بالاخره موفق به جابه جایی تو محیط کارش شد که خوب این خیلی خوبه... 

میدونستم نیومده برکته وجودت تمامه زندگیمون رو فرا میگیره و حالا این امر بهم ثابت شد و من از خدا بابا همه چیز ممنون ترم...

و اما در مورد شما عزیز دردونه اینکه من سه شنبه/ یکم اسفند ماه... تا مرز جنون رفتم و برگشتم...

24 بهمن  ماه آزمایش غربالگری شما رو انجام دادم .. و جوابش رو 1 اسفند گرفتم... یه مورد بود که ریسکش بالا بود... و من از اونجایی که اطلاعی در مورد این گزینه نداشتم تو اینترنت مشغول سرچ شدم و از خوندنه اونچه که نوشته بود (البته به اشتباه) به مرز جنون رسیدم...

همین حالام که دارم مینویسم همه اش اون لحظه جلویه چشمامه... اشکام بی امون رویه گونه هام می اومد پایین...

تا اینکه بعد از کلی تلاش تونستم خاله مونا رو پیدا کنم و طبق معمول بهش زحمت بدم که هرطور شده با خانوم قلیچ خانی تماس بگیره.. واقعا نمیتونستم تا روز 6 اسفندکه وقته دکترم بود صبر کنم...

بعد از تماس معلوم شده که اتفاقا بالا بودن اون آیتم نه تنها ایراد نداره بلکه خیلی هم خوبه....

و من باز هم و باز هم و باز هم خدا رو شاکرم...

 

دیگه چیزی نمونده... طبق دستور خانم دکتر قاضی زاده من و شما یکشنبه 6/ اسفند وعده دیدار داریم.. و من و بابا امیر میایم تا ببینیم این نعمتی که خدا بهمون داده جنسیتش چیه... امیدوارم که همکاری لازم رو با دکتر سونوگرافت انجام بدی ... 

هنوزم و تا آخر عمر فقط سلامتیت برام مهمه... سالم بمون تمام زندگیمون

 

الان هم دارم واسه زیبا تر شدنه شما یه سیب قرمز و کوچولویه خیلی خوشگل میخورم...

 

چقدر {سیب} خوب است...

 چقـــــــــــدر

سیب خوردن خوب است...

و چقــــدر خوبی {تو}

ای مهربان {انگیــــزه ی‌} سیب خوردن هایـــــــــــــم

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

هیجان
6 اسفند 91 9:57
خدا رو شکر که تربچه کوچولو صحیح و سالم اون تو داره زندگی میکنه الهی که هر وقت هم قدم به این بیرون گذاشت صحیح و سالم قدم بردار و این دنیا براش پر از خیر و برکت باشه عزیزم
آرزو
10 اسفند 91 16:48
فدات شم آرزو جان... همچنین نی نیه نازه شما..
خدا انشاالله نی نیه همه مون رو بهمون ببخشه
مامانی
16 اسفند 91 17:29
سلام عزیزم به سلامتی مبارکه جنسیت و تو هفته چندم فهمیدی؟