سوگندسوگند، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره

تربچه کوشولو

آنچه گذشت!!!!!

1391/11/4 10:08
نویسنده : سحر
214 بازدید
اشتراک گذاری

فکر نمیکردیم به این زودی بیای....

این روزا این اتفاق چیزی شبیه معجزست...

 

باز محرم... باز عطش... باز امام حسین (ع) و قمر بنی هاشمش... باز معجزاتش...

خدایا شکرت 

 

تاسوعا بود... 2 روز تاخیر. البته تو این سه ماه گذشته چیزه عجیبی نبود..

ولی این بار یه فرقی داشت.. یه حس! یه دلشوره!

تازه از هئیت برگشته بودیم... یه بیبی چک داشتم. سریع دست به کار شدم بدون اینکه به همسری بگم و بهش دلشوره بدم...( آخه اولین ماه بود که اقدام کرده بودیم... دوست نداشتم زود ناامید بشه)

خدایا!!!!

انگار دیوارای دستشویی دور سرم میچرخید.. یک آن چشمام سیاهی رفت.... بیشتر از 10 بار قلم تست رو بالا پایین کردم و زیر نور این ور و اون ورش کردم... باورم نمی شد...

حس از تنم رفته بود.. یکم صبر کردم و از دستشویی اومدم بیرون....

قلم رو به سمت همسری گرفتم و با ناراحتی گفتم ببیــــــــن!!!!

گفت خب این یعنی چی؟؟؟ گفتم یعنی همین دیگه...

دوباره پرسید خب یعنی چی؟؟؟ بعد با خنده و ذوق گفتم یعنی اینکه داری بابا میشی....

نمی تونم حس اون موقع رو توصیف کنم....

سکوت بود و آغوش و گریه.....گریه ی خوشحالی تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

 


شوک شده بودیم.... حتی الان هم که دارم بعد از 15 روز مینویسم بازم قلبم داره تند تند می زنه... انگار همین 5 دقیقه پیش بود...

عاشورا شد...

برای اینکه باز هم مطمئن بشم 2 تا بیبی چک دیگه از داروخانه شبانه روزی خریدم و بعد از ظهر عاشورا تست کردم...

باز هم همون دو تا خط جادویی .... که با همه ی کمرنگی و بی جونیش، نور امید به زندگی رو تو آدما زیاد میکنه و قدرت خدا رو بیش از پیش به رخ آدما میکشه....

بعدش رفتیم خونه مامان بابای همسری... اینقدر ذوق داشتیم که نمی تونستیم خودمون رو نگه داریم و نگیم به کسی... با اینکه قبلش به هم قول داده بودیم که فعلا به کسی چیزی نگیم... ولی وقتی پامون رسید اونجا، با نگاه به همدیگه می فهموندیم که طاقت نگهداریه راز به این بزرگی رو تو دلایه بی قرارمون نداریم و آخر هم گفتیم...

همه خوشحال شدن و تبریک گفتن... 

ولی باز هم دلم طاقت نیاورد و ساعت 12:30 نصفه شب رفتم درمانگاه شبانه روزی، دادم متخصص داخلی برای تست بارداری نوشت.... دکتر هم گفت که جواب این آزمایش رو نیم ساعته میدن....

خدایا یعنی امشب صبح میشه؟؟؟؟

 


 

 

 


 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)